دیدار وبلاگی
هفته پیش خاله خاطره مامانی آوا جون برام یه کامت گذاشت که دارند می یاند یزد... منم شماره رو گذاشتم تا خاله تماس گرفت و گفت که یزد هستند ......... مامان جونم تازه از مکه برگشته بود و من کلی کار داشتم تا روز دوشنبه با خاله قرار گذاشتیم و من رفتم هتل جهانگردی .. اول آوا خواب بود اما مامانش بیدارش کرد و ما شما رو گذاشتیم روی میز بیلیارد و هر دوتاتون شروع کردید به خندیدن، حالا بخند کی نخند ............... ماهم کلی ذوق کرده بودیم و با شما می خندیدیم........... اینم عکس شما متولدین 11 شهریور آوا به تو نگاه می کرد می خندید تو هم می خواستی صورتش رو لمس کنی خاله خاطره هم خیلی مهربون بود . خلاصه ما چهارتای...
نویسنده :
مامانی
4:29